جدول جو
جدول جو

معنی چل وچو - جستجوی لغت در جدول جو

چل وچو
(چِلُ چَ)
در تداول عامۀ تهرانیان، به معنی خبرهای دروغ و شایعات بی اساس است. مرادف هو و چو. اراجیف. خبرهای شایع و دروغ. شایعات دروغین. خبرهای بی اصل. اخبار دروغ که بپراکنند. و رجوع به چل وچو افتادن و چل وچو انداختن و چل وچوانداز شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پِ)
مجموعۀ ارتفاعات کوهی از آلپهای بالا (دفینه) درفرانسه و نیز نام قلۀ آن کوه به ارتفاع 3954 گز
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ)
افزاری باشد که آسیابانان سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (برهان) (آنندراج). دست افزاری که سنگ آسیا را بدان تیز کنند. (ناظم الاطباء). چاکوچ و چکوچ. افزاری سرتیز و دسته دار که آسیابانان برای تیز کردن سنگ آسیا بکاربرند. و رجوع به چاکوچ و چکوچ شود
لغت نامه دهخدا
خلال دندان، دندان کاو، این کلمه در رشت و بندر انزلی متداولست، (یادداشت مؤلف)
گنجشک و عصفور است، چغو، چغوک، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
شایع شدن خبرهای دروغین و بی اساس. هوافتادن. پراکنده شدن شایعات دروغین در افواه. منتشر شدن خبرهای بی اصل. و رجوع به چل وچو انداختن و چل وچوانداز شود
لغت نامه دهخدا
(جُ خَ گِ رِ تَ)
منتشر کردن خبرهای دروغین. شایعات بی اساس پراکندن. جعل و نشر خبرکردن. هو انداختن. به دروغ خبری در افواه پراکندن. و رجوع به چل وچو و چل وچو افتادن و چل وچوانداز شود
لغت نامه دهخدا
ناشر خبرهای دروغین و بی اساس. آنکه اخبار و شایعات بی اصل و ناصحیح در افواه پراکند. یاوه سرا. جاعل و ناشر خبرهای دروغ. کسی که چل وچواندازی پیشه دارد. چوانداز و خبرساز. و رجوع به چل وچو و چل وچو افتادن و چل وچوانداختن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
کسی را گویند که لباس و رخوت خود را زود چرکن و ملوث گرداند. (برهان). کسی که چرکن و ملوث باشد و جامۀ خودرا کثیف نگاه دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). چرکین و آنکه خود را چرکین نگه دارد. (ناظم الاطباء). کسی یا چیزی که چرکین و ناپاک باشد، کسی که عقلش ناقص باشد. (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به چل شود، مرد بی نزاکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ لَ / لُو)
سیخ کباب را گویند. (برهان) (آنندراج). همان جلوچوب است. (شرفنامۀ منیری). سیخ کباب. (ناظم الاطباء). جلو. سیخ کباب چوبین. و رجوع به جلو و جلوچوب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چل و چو
تصویر چل و چو
خبر دروغ شایعه بی اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلو چوب
تصویر چلو چوب
سیخ کباب
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که لباسهای خودراچرکین و ملوث سازد، کسی که عقلش ناقص باشد، بی نزاکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلنچو
تصویر چلنچو
((چَ لَ))
کسی که لباس های خود را چرکین و ملوث سازد، کسی که عقلش ناقص باشد، بی نزاکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چل و چو
تصویر چل و چو
((چِ لُ چَ یا چُ))
خبر دروغ، شایعه بی اساس
فرهنگ فارسی معین
کلید در خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
خس و خاشاک
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه ی درخت که از آن هیزم گیرندخار و خاشاک سرشاخه های خشک.، شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
از ابزار مربوط به گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب کج
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خانه ی چوبی که به نسبت سایر بناهای سنتی منطقه در مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مزاحم، مترسک، چوب لرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر وسط اتاق که زیر پلور گذاشته شود، ستون بنا
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزای خیش، چوبی که به گردن حیوان اندازند و دسته ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
شایعه
فرهنگ گویش مازندرانی
دو چوبی که در دو طرف مستراح قرار گیرد، کشتی محلی مازندرانیکشتی لوچو از جمله ورزش های باستانی و.، سر به سر گذاشتن، کسی را باد کتک گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی